جدول جو
جدول جو

معنی گستاخ گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

گستاخ گردیدن
(دُ دی دَ)
بیشرم گردیدن. بی حیا شدن. دلیر گردیدن. جسور شدن:
بدان تا تو گستاخ گردی بدوی
فروماند اندرجهان گفتگوی.
فردوسی.
رجوع به گستاخ شدن و گستاخ گشتن شود
لغت نامه دهخدا
گستاخ گردیدن
جسور شدن بی پروا شدن، بی شرم شدن پررو شدن
تصویری از گستاخ گردیدن
تصویر گستاخ گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
جسور کردن. رو دادن. مأنوس کردن: ابوالفوارس او را بنواخت و گستاخ گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
جسور کردنبی پروا ساختن: و یک چندی سخن او می شنود تا او را گستاخ کرد و داعیان و اتباع او را بشناخت، پررو ساختن وقیح کردن، رام کردن مانوس کردن: برون آرند ماران را زسوراخ بافسون و کنندش رام و گستاخ. (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار